شاعر وملكه ي نيل(آريوبتيس)

چیزی شبیه داستان

در اینجا می توانید داستانک وداستانهای نوشته شده ی من رامطالعه کنید.

 

شاعر مدتها بود كه شعري نسروده بود.
خودش نمي دانست چرا،شايد به خاطر رنگ چشمهايش بود كه اين روزها ورد هر زباني شده بود،آخر بعد از سرودن زيباترين شعرش شرابي نوشيده بود كه چشمهايش را همچون ياقوتي صورتي رنگ،براق كرده بود.
با خودش گفت: اگر در كنار نيل قدم بزنم شايد خداي نيل دلش براي من به رحم آيدو الهامي تازه به قلبم هديه كند.
اين بودكه قدم زنان ساحل را نوازش كرد.
بيچاره شاعر ،هرچه بيشتر راه مي رفت، خستگي درب كيسه ي ذهنش را محكمتر گره ميزد.
گوشه اي از رود كه كمي در آغوش ساحل آرام گرفته بودوبه دور از چشمان رهگذر، لابه لاي نيزاري انبوه،پنهان شده بود ،توجه شاعر را به خود جمع كرد.
از بين آن سبد ني بافت، تنگ راهي باريك پيدا كردوخودش را به كناره ي رود رساند.هرچه مي خواست آنجا بود ،تمام الهامي كه يك شاعر بدان احتياج دارد.
سطح آب پر بود از نيلوفرهاي آبي، مغرور وسفيد.
احساس كرد همه چيز در اطرافش مملو از هيجاني جادويي است،حتي سنجاقكها هم طور ديگري مي رقصيدند.
و ناگاه همه چيز آرام شد ،انگار زمان ايستاد.
شاعر آنچه را كه مي ديد نمي توانست باور كند. پنهاني دوبار دست خود را نيشگون گرفت كه مبادا خواب باشد.
اما او بيدار بود وملكه ي نيل با اندامي به نرمي ابر و افسونگري مار مي رقصيدو چنان پنجه بر چنگ ميزد كه شاعر فراموش كرد در چه جايگاه مقدسي ايستاده است.
ملكه مشتي از گلبرگهاي نيلوفر آبي را با لطافتي اشرافگونه چيد وبر سر وصورت خود ماليد وسپس آنها را كه به بوي او عطرآگين شده بودند بر سر شاعر ريخت.
تا شاعر خواست دهان باز كند ملكه انگشتانش را روي لبهاي او گذاشت و خرامان دور شدو در آب فرو رفت.
بار فتن ملكه قسمتي از وجود شاعر گم شد،بي اراده شروع به نوشتن كرد.
سرودنش كه تمام شد، زير لب زمزمه كرد: آيا فردا خواهد آمد؟
اگر نيامد چه؟
حس مرموزي شبيه كوره، آهن اراده اش را ذوب كرد،شاعر مثل كسي كه جادويي قوي مسحورش كرده باشد به درون آب قدم گذاشت وآنقدر رفت تا غرق شد.
شب كه سلطنتش را آغاز كرد ديگر نيلوفرهاي آبي، سفيد نبودند.
ملكه آرام از نردبان مهتاب بالا آمد،نگاهي به نيلوفرهاي صورتي رنگ كردو در حالي كه آخرين شعر شاعر را زمزمه مي كرد به آسمان رفت،او حالا يك الهه بود......

امير هاشمي طباطبايي-زمستان91



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,ساعت13:59توسط امیر هاشمی طباطبایی | |